جدول جو
جدول جو

معنی سر دوس - جستجوی لغت در جدول جو

سر دوس
دربسته، سر بسته، کیسه یا سایر ظروفی که به صورت سربسته
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرخیوس
تصویر سرخیوس
شاه تره، گیاهی خودرو با گل هایش ریز خوشه ای قرمز رنگ که مصرف دارویی دارد
شهترج، شیترک، شیطره، هلیانه، شاه ترج، خامشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگ دوی
تصویر سگ دوی
تکاپو و دوندگی بیهوده و بی فایده
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
به لغت یونانی دوایی است که آن را شیطرج خوانند. گویند هرکه را دندان درد کند آن را برکف دست مخالف گیرد و بر شیب روی نهد درد ساکن گردد. (برهان) (آنندراج). رجوع به سرخنیوس و شیطرج شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
مقابل ساق دوش. شاه بالا که بجانب چپ ایستد، آنکه در سمت چپ داماد یا عروس ایستد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ / دُ)
تکاپوی و جستجوی بی فایده. (آنندراج). دوندگی بی فایده و بی ثمر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ)
شکلی است بر فلک بصورت مردی که بر پای چپ خود ایستاده و پای راست برداشته و دست راست بر سر نهاده و بدست چپ سر دیو خونچکان به موی سر گرفته. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به حامل رأس الغول شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
یکی از هفت خلیج مصر است که فرعون آن را بدست هامان حفر کرده است و در آن هنگام اهالی هر یک از قری نزد هامان آمدند و در برابر وجهی که میپرداختند تقاضا داشتند که آن را به قریۀ ایشان نزدیک سازد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام شهری است به شام. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
شهر معروفی است که در طرف شرقی سیسیلیا واقع است و در زمانی که پولس به رومیه میرفت مدت سه روز در آنجا توقف نمود. یکی از تجارتگاههای نیک و بندرش بهترین بنادر سیسیلیا بود. (از قاموس کتاب مقدس). بندری است معروف از سیسیل، دارای 89400 تن سکنه و یکی از بنادر معروف سیسیل است
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرخیوس
تصویر سرخیوس
یونانی تازی گشته شاه تره شیترج از گیاهان دارویی شاه تره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر خور
تصویر سر خور
آنکه همسرش پیش از وی فوت کند
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای باریک که نظامیان بر دو دوش جامه دوزند و روی آن را درجه نظامی نصب کنند پاگون: برق سردوشیهای او چشمها را خیره کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفر دوست
تصویر سفر دوست
از محل خود به جایی دور رفتن مسافرت کردن، مردن در گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر هوس
تصویر پر هوس
آنکه هوس بسیار دارد دارای آرزوی بسیار بوالهوس بلهوس مقابل کم هوس
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با تارهای زرد گلابتون پارچه و جامه را نقش دوزد چکن دوز، پارچه زر دوزی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در عوس
تصویر در عوس
نیکخوی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه پر از دود باشد: اطاق پر دود. یا قلیان پر دود. که دود بسیار از آن بر آید. یا پردود بودن، اندوهگین غمگین پر درد بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر دوش
تصویر پر دوش
پریشب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کوس
تصویر پر کوس
که کوس بسیار دارد پرشکن پر نورد بسیار کیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر دوش
تصویر بر دوش
بر عهده
فرهنگ واژه فارسی سره
وبال مزاحم
فرهنگ گویش مازندرانی
دست بسته
فرهنگ گویش مازندرانی
آستین
فرهنگ گویش مازندرانی
از فنون کشتی بومی استدر این فن کشتی گیر چالاک تر ابتدا با
فرهنگ گویش مازندرانی
راه شیب دار از بالا به پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
نخستین جوش زدن دیگ بار گذاشته شده، دیگی که آبش تازه جوش
فرهنگ گویش مازندرانی
غذا خوردن یا انسان از روی بی میلی، به درخت بسته شده و کنایه
فرهنگ گویش مازندرانی
چشم بستن، چشم بسته، چشم پوشی و اغماض
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی ناسزا و نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
فنی در کشتی که کشتی گیر حریف را روی دست بلند کند
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست سر، آثار، ردپا
فرهنگ گویش مازندرانی
کیسه یا جوال انباشته از بار و محصولات کشاورزی، بستن کیسه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
سربالایی
فرهنگ گویش مازندرانی